جدول جو
جدول جو

معنی خلاص دادن - جستجوی لغت در جدول جو

خلاص دادن
(بِ سَ شُ دَ)
رهایی دادن. خلاصی بخشیدن. (یادداشت بخط مؤلف) : تریاک فاروق از گزیدن افعی و گزیدن همه انواع ماران و سگ دیوانه خلاص دهد و مضرت همه زهرهای دیگر که کشنده است بازدارد. (ذخیره خوارزمشاهی).
ارجو که بسعی و اهتمام تو
زین غم بدهد خلاص دادارم.
مسعودسعدسلمان.
داند که نکرده ام گناهی
آن کس که خلاص خواهدم داد.
مسعودسعدسلمان.
بخت ار بتو راه دادنم نتواند
آخر ز خودم خلاص دادن داند.
خاقانی.
بده دینار از قیدم خلاص داد. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ سَ یِ گَ رَ تَ)
رهانیدن. (یادداشت بخط مؤلف) :
بیا ز محنت جان کندنم خلاصی ده
که دم زدن ز فراق تو مردنی است مرا.
نظیری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
سلام کردن:
چون دید پدر سلام دادش
بس دلخوشی تمام دادش.
نظامی.
رجوع به سلام شود
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ رَ کَ دَ)
رها کردن زن. تسریح. (منتهی الارب). تطلیق. (تاج المصادر). املاک. یقال: املکت امرها (مجهولاً) ، یعنی طلاق داده شد. (منتهی الارب) :
هرکه مراو را طلاق داد بجویدش
دوست ندارد هگرز شوی حلاله.
ناصرخسرو.
و هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند هرآینه مقابح آن را به نظر بصیرت بیند... و به قضا رضا دهد تا غم کم خورد و دنیا را طلاق دهد. (کلیله و دمنه).
شب طلاق خواب داده دیده بانان بصیر
تا شکرریز عروسان بیابان دیده اند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(بُ بُ گَ تَ)
خواب کردن. بخواب بردن. کنایه از فریب دادن:
زره برهای از زهر آب داده
زره پوشان کین را خواب داده.
نظامی.
خضر راهت گر کنند از راهزن غافل مباش
درخور بیداری اینجا خواب غفلت میدهد.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ کَ دَ)
خلعت بخشیدن. بکسی خلعت برای انعام دادن. بخشیدن خلعت. اعطاء خلعت:
بسیار داد خلعتم اول وز آن سپس
بگرفت خیره باز به انجام خلعتش.
ناصرخسرو.
شبانگاه بمنزل او نقل کرده، بامدادش خلعت داده. (گلستان سعدی).
- خلعت دادن استاد، خلعت بخشیدن استاد به شاگرد بجهت تشویق او:
نیست ابرو اینکه بر بالای چشمت کرده جای
عین خوبی دیده ست استاد خلعت داده ست.
خالص (از آنندراج).
- ، خلعت بخشیدن اولیاء طفلی به استاد او قدردانی را، چون طفل در نزد آن استاد پیشرفت کرده است
لغت نامه دهخدا
(بِ سَ رِ کَ رَ/ رِ دَ)
رهانیدن. رهاندن. (یادداشت بخط مؤلف) : از بند گرانم خلاص کردند و ملک موروثم خاص. (گلستان سعدی). تا بیگناه را خلاص کند. (نصیحه الملوک).
استطاعت در طریق عشق بازی آفت است
کی کند پروانه را از شعله بال و پر خلاص
در قیامت کن خداوندا سلیم خسته را
ز آتش دوزخ به آب روی پیغمبر خلاص.
سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ قَ)
کنایه از خرج سفر دادن و این مرکب است از ترکی و فارسی چه الاغ ترکی است و بمعنی برید است که بسرعت راه طی نماید. (انجمن آرای ناصری). رجوع به الاغ شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
اتو. اتاوه. (تاج المصادر بیهقی). پرداختن خراج:
سلطان روم و روس بمنت دهد خراج.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(لُ)
ایجاد خراش در شی ٔ کردن. احداث خراش در شی ٔ نمودن
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
شفا دادن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طلاق دادن
تصویر طلاق دادن
هلاندن رها کردن (زن و غیره) طلاق گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علاج دادن
تصویر علاج دادن
شفا دادن معالجه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
قل مرحبًا
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
Greet
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
saluer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
salutare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
سلام کہنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
приветствовать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
begrüßen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
вітати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
witać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
打招呼
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
অভিবাদন জানানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
saludar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
ทักทาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
salamu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
selamlaşmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
挨拶する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
לברך
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
cumprimentar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
menyapa
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
अभिवादन करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
begroeten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
인사하다
دیکشنری فارسی به کره ای